محل تبلیغات شما
 

خیلی قبلتر ها، وبلاگی بود به اسم مردی در آستانه فروپاشی عصبی که میخواندمش. حس میکنم بهترین چیزی که میتواند این روزهای مرا توصیف کند همین است.دختری در آستانه فروپاشی عصبی. دلم میخواهد نه کسی من را ببیند، نه صدایم را بشنود. دلم میخواهد کسی اصلا مرا یادش نباشد، و اصلا نگرانم نشود. لطفا مرا فراموش کنید. میخواهم چشمهام را ببندم و باز که کردم، ببینم هیچ کجای این دنیا نیسدم. میدانم دوست نداری هیچوقت این را بگویم اما، دلم میخواهد بمیرم. گفتم میترسم روزی برسد که شهامت پیدا کنم و خودم را ازین زندگی خلاص کنم.و تو فقط اخم کردی. دلم میخواهد کسی بفهمد چقدر دلم برای همین اخم های شیرینت میرود. میخواهم بدانی میترسم یکروز شهامتش را پیدا کنم. میدانم اخم میکنی و باز دلِ روحم برایت میرود. این منم. دختری در آستانه فروپاشی عصبی. توانایی هایم ته کشیده. دارم له میشوم. دیگر آنقدر قوی نیسدم که اینبار هم تحمل کنم. از تحملم خارج نیسدی. هر لحظه حس میکنم همین حالا قلبم می ایستد. لطفا یک نفر مرا ازین دنیا ببرد.

+ مادر. به دادم میرسی؟ 

+ آبانی

 

با لبی که کاربرد اصلی اش بوسیدن است... چای مینوشید و قلب استکان می ایستاد

با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی... ای دوست همچنان دلِ من مهربانِ توست (سعدی)

تو مپندار که خاطر ز تو خالی بکنم...

دلم ,عصبی ,مرا ,آستانه ,میخواهد ,کنم ,در آستانه ,دلم میخواهد ,آستانه فروپاشی ,فروپاشی عصبی ,دختری در

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پایگاه خبری روستای هلی کتی آمل