محل تبلیغات شما
دقیقا همین الان، میتونم ساعتها واسه رفتن ازون بیمارستان گریه کنم. دلم واسه همه چی تنگه لعنتی. حتی واسه اون مدلی که لباسامو توی کمد رختکن آویزون میکردم. واسه کمدم. واسه کمد مشترک من و تو آبجی زهرا. دلم میخواد برگردم. برگردم به شیفتای سنگین همون جا و همون آدما. دلتنگترینم قطعا. بعد مدتها یه بغض سنگین داره گلومو خفه میکنه و باید اینقدر مشت بزنم روی سینم تا قلبم آروم بگیره. خیلی وقتا از خودم میپرسم چی شد لیلا؟ چی شد که همه چی عوض شد؟ انگار

با لبی که کاربرد اصلی اش بوسیدن است... چای مینوشید و قلب استکان می ایستاد

با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی... ای دوست همچنان دلِ من مهربانِ توست (سعدی)

تو مپندار که خاطر ز تو خالی بکنم...

واسه ,چی ,دلم ,تو ,برگردم ,کمد ,همه چی ,چی شد ,سینم تا ,تا قلبم ,روی سینم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تنهایی و سکوت مجله نوجوان سالم